کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی جهاندار     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

هر صبح‌دم صبا متوسّل به عـصمتـش            شاید شود زیـارت معـصومه قـسمتـش

هرروز، آفتاب خراسان به سمت اوست            دیدار آشناست، می‌ارزد به زحـمتـش!


در آیـه‌هـای سـورۀ نـورسـت مُـسـتـتـر            هـمـپــایــۀ مــودّت قــربـی مـحـبّـتــش

با بـوسه بر ضـریح تو اثـبـات می‌شود            مـلّاتـریـنِ مـجـتـهـدیـن، مـرجـعـیّـتـش

از جـمـکـران بـسوی تو آمد کـبوتـری            تـکـمـیل درس مـعـرفـت مـهـدویّـتـش!

آرام مـی‌کــنـد طـپــش رسـتــخـیــز را            فـردا اگـر بـه لـرزه درآیـد شـفـاعـتـش

جارو به دست، خادمی آمد به خنده گفت:            بـال فـرشـتـه راه نــدارد بـه سـاحـتـش

از خود گـذشت تا به مقـام رضا رسید            بالاتـرین مـراتب عـشق‌ست هجـرتـش

آن کاشی شکـستـۀ صحـنم که دلخـوشم            او را ندیده است کسی، تا مرمّـتش...!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

هرکس گـدایی می‌کـند بر ساحـت زهرا            بــایـد بـیـایـد قـم بـیـایـد خـدمـت زهــرا

معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا            پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا


مانند زهـرا روشـنای خانه این بانوست

راضیّـه و انـسـیّه و حـنّـانه این بانوست

کـوثر شده زهرا اطهر می‌شود بی‌شک            انسـیّة الحـورای دیگـر می‌شود بی‌شک

معراج را معنا و مظهر می‌شود بی‌شک            بند دلِ موسی‌بن جعـفر می‌شود بی‌شک

بابا اگـر این است دخـتـر بـاید این باشد

چون فاطمه حق است اُمّ المؤمنـین باشد

وا می‌شود سجـاده‌اش، وا می‌شود درها            درهـای الـطـاف خـداونـدی به نوکـرها

از نـسل اسـماعـیـل‌ها تا نـسل هـاجَـرها            در محضرش از فضّه‌ها هستند و قنبرها

در کهکشانش شاعران منظومه می‌گویند

معصوم‌ها یا حضرت معصومه می‌گویند

دست کریمه برکتش مثل کـریمان است            قم ظاهراً خشک است، در باطن گلستان است

باران نمی‌خواهد همیشه نورباران است            هر زائـرِ قـم زائـرِ شـاه خـراسان است

محـتـاجـم و دورِ کـس دیگـر نمی‌گـردم

از محضر او دست خـالی بر نمی‌گردم

کـعـبـه تـمـام عـزّت خـود را به او داده            جـنّـت بـه دسـت خـادمـان او سـبـو داده

زهـرا به یُـمـن او به من هـم آبـرو داده            کـن درد دل با او که وقت گـفـتگـو داده

بیخـود نـمی‌آیند مـردم سر به زیر اینجا

پس تو بـیا و کـربـلایت را بـگـیر اینجا

چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست            چون زینب است و جز رضا وِرد زبانش نیست

گرچه شکسته، حرفی از قدّ کمانش نیست            بر آسـمـان نـیـزه مـاه کـاروانش نـیست

بی‌کس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً

بـیـمـار شد اما نـشد اینجـا اسـیـر اصلاً

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشـقی، نقـطۀ پایانی درمـاندگی است            عاطفه، مـزّۀ شیـرینیِ سرزندگی است

عشق، در مکتبِ توحیدی ما، بندگی است            فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است


"اشک" دارایی ما بوده که سرچشمه شدیم

از طفـولـیّـتـمـان خـادم معصومه شدیم

آفـتابی‌ست که در ظلمت شب گُم نشود            رودِ نـوری‌ست که درگیر تلاطم نشود

باغِ سبزی‌ست که در ذهن تجسّم نشود            هـیـچ جـایـی حـرم فـاطـمـۀ قـم نـشـود

"السّلام ای حـرمت شرح پریشانی ما"

الـسـلام ای نـفـسِ شـاه خـراسـانـی مـا

چهـرۀ زشت زمـین با قـدمـت زیبا شد            جسم بی‌جـان تـمامیِّ جـهـان احـیـا شد

سنـد فـخـر عـجـم تـا به ابـد امـضا شد            تـربت شـهـر تو تـسبـیح بـهـشتی‌ها شد

آن زمینی که شده خانۀ جبریل"قُم" است

شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است

گـنـبد زرد تو خورشید فـلک‌گـسترمان            آســـمــانِ حــرم‌ت آرزوی آخـــرمــان

کاش دستی بکشی بر روی بال و پرمان            سـایـۀ مـادری‌ات کـم نـشود از سرمان

دومـیـن شـافـعـۀ مـحـشر مـا هستی تو

مثـل زهـرا بـخـدا مـادر مـا هـستی تو

آه ای شــادیِ در حــالِ عــبــور بــابــا            خـنــده‌ات مـایـۀ لـبـخـنـدِ ســرور بـابـا

بــــانــیِ دردِ دل وادی طـــور بـــابـــا            به خـداونـد تـویی سـنـگ صـبـور بـابا

"به فداکِ" مگر از آن لبِ تر می‌اُفـتاد

هر زمـان نامـۀ تو دست پـدر می‌افـتاد

انـبـیا شـیـفـتـۀ مـبحـث خـاصَ‌‌ت، بـانو            جان ‌فـدایِ دلِ تـوحـیـد شـنـاس‌‌ت بـانو

می‌شود با چه کسی کرد قـیاس‌ت بانو!            هـاجر و آسـیـه شـاگـرد کـلاس‌ت بانـو

نمی از قطرۀ علم تو خودش یک دریاست

حوزۀ عـلمیه از برکت تو پـابـرجاست

جای‌جای حرم‌ت جنّت رضوانی‌هاست            گوشۀ صحن تو خلـوتگهِ بارانی‌هاست

عبد کـوی تو شدن اوج مسلمانی‌هاست            دامنت منـشاء رزق همه ایـرانی‌هاست

تشنگان را به لب جوی طهورا بفرست

"چادرت را بتکان روزی ما را بِفِرست"

بَرَکـات تو به جـانِ عَـجَـمت می‌چَـسبد            ای کریمه، چقدر اشک غمت می‌چسبد

گریه کردن سر خوانِ کرمت می‌چسبد            "یا رضا"داد زدن، در حَرَمَت می‌چسبد

زائرت از همه دلگیر شده، رحمی کن

بخدا مـشهـد من دیـر شده، رحـمی کن

کاش در حـین قـنوت سحـرت یاد شوم            مـن آلــودۀ دلــبـاخــتـه هـم شــاد شـوم

چه هراسی است، اگر طعمۀ صیّاد شوم            مـطـمـئـنَّـم که به دسـتان تو آزاد شـوم

چون برادر، به تو هم آمده خوش‌خو باشی

به گـمانم که تو هم ضامـن آهـو باشی!

خاک ایران شـرف عـرش مُعـلّی دارد            چون دو طوبای بهـشـتیِ خـدا را دارد

مشهدش"حیدر" و قم "حضرت زهرا" دارد            رویِ دیــده قـــدمِ آل نــبــی جــا دارد

شُکر، این خاک دلِ پاکِ ولی را نشکست

شهر قُم حُرمَتِ ناموس علی را نشکست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آن زمینی که شده لانۀ جبریل"قُم" است            شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

می‌شود با چه کسی کرد قـیاس‌ت بانو!            مـریـم و آسـیـه شـاگـرد کـلاس‌ت بانـو

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

چون برادر، به تو هم آمده خوش‌خو باشی            به گـمانم که تو هم ضامـن آهـو باشی!

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خانه‌ای که سایه‌اش موسی‌ابن جعفر می‌شود            خوشبحال آنکه در این خانه دختر می‌شود

از زیارت نامه‌ات پیداست بیش از آن، رضا            از مقـامـاتت بگـوید خـلق کـافر می‌شود


از سـفـارش‌های آقـایـم رضا فـهـمـیده‌ام            خوشبحال هرکه با تو او برادر می‌شود

باورش سخت است اما باورِ ما هست که            زائـرت با زائـرِ زهـرا بـرابـر می‌شـود

می‌شود ام‌ابیها هرکه نامش فاطـمه‌است            دختر این خانه هم یک روز مادر می‌شود

در مـقـام زائـرانت دیـده‌ام ایـن شـأن را            هرکه از قم می‌رود مشهد کبوتر می‌شود

تکّه سنگی بودم و گـفـتـند باید قـم روی            سنگ اگر عاشق شود در صحن مرمر می‌شود

می‌شود مرمر ولی نه، چند وقتی بگذرد            زیر پای زائران یک تکّه گوهر می‌شود

دانش‌آموز آمدند و عـاقـبت مرجع شدند            سنگ هم اینجا بیاید عاقبت زر می‌شود

هر کویری که تو را فهمید می‌گردد بهشت            هر بهشتی که به تو دل داد قمصر می‌شود

گاه در مشهد زمانی قـم زمانی شهر‌ری            خوشبحال ما که با تو عمرِ ما سر می‌شود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

اول سلام و عرض ارادت به محضرت            من آمـدم دوبـاره شـوم خاک این درت
بـانـوی آب و آیــنــه، ای دخــتـر امـام            مرآت روی توست، نـشانی ز مـادرت


با هر قدم به سوی بهـشتم دری گـشود            این هم عنایتی است به من از برادرت
در این کـویـر آهـوی سـرگـشـتـۀ تـوأم            هـمزاد من به طـوس منـم در برابـرت
بانو بیـا و خـاطـر این خـسـته شاد کن            پیـوسته بهر خاطرِ موسی بن جعـفرت
ری زاده‌ام ولیک شدم محـو این حریم
این هـم عـنـایـتـی بود از سـیـد الکـریم

ای بانویی که زهرۀ زهـرا نشان شدی            در عـنفـوان فصل جوانی خـزان شدی
گــنـجــیـنـۀ ولایــتــی و دخــتــر امــام            در خاک شهر قم چو گنجی نهان شدی
ای آبـــروی اهــل ولا نــائـب الامـــام            بر اهل معرفت تو به قـرآن بیان شدی
بر تـشنگـان خـط طـریقـت تو کوثری            آب حـیـات مـزرع جـانِ جـهـان شـدی
تنهـا تـویی کـریـمه، کـریمان گدای تو            بهـر وصـال یـار به ایران روان شدی
قـبـلـه‌نـمای شاه خـراسـان تویی و بس
ای دخـتـر امـام تو به فـریـادمان برس

تـا آمـدی مـسـیـر عـبـورت بـهـار شـد            از جای پای مرکـب تو چـشمه‌سار شد
لیلای طـور حـضرت مـوسای فـاطمه            از زنگ کاروان تو مجـنون شکار شد
ای بانوی کـرامت و ای هاشـمی نسب            ایـران بــرای دیـدن تـو بـی‌قــرار شـد
وقـت طلـوع جـلـوۀ زهـرایـی شماست            عـالـم ز نـور طـلـعـتـتـان اسـتـوار شد
هـنگـام نافـلـه‌ست ز مـرکـب پیاده شو            مست نماز نافـلـه‌ات هـشت و چار شد
تـسـبـیح مـا تـقـدس نـورانـی شـمـاست
ابـر کـرم بـدست تـو بـارانی شـمـاست

مـن شـیــعـۀ نـگــاه غــریـبــانـۀ تــوأم            مـشــمــول الــتــفــاط کـریـمـانـۀ تــوأم
بـر آسـتـان حــضـرتـتـان رو نـمـوده‌ام            مـرغ شکـسـتـه بـال و پـر خـانـۀ تـوأم
هر سو که رو کنم به سوی خود کشانیم            صـیـدم اســیـر مـهـر تـو و دانـۀ تـوأم
مـسـتـانه هر سـحـر به امـید نگـاهـتان            در اعـتـکـاف بـر در مـیـخــانــۀ تـوأم
دسـت تــوسـلـی بـه نــخ چــادرت زدم            مجـنـون شهـر طـوسم و دیـوانـۀ تـوأم
دیوانگی به عشق شما عین عاقلی‌ست
دل‌دادگی به غیر شما عـین جاهلی‌ست

خورشید پرتوی‌ست ز نور ظـهـورتان            هفت آسمان نشـسته مؤدب حـضورتان
از این بسیـط خاک به افـلاک می‌رسد            هر کس که رهسپار بود در عـبورتان
از تو گـرفـته عـفّت و پـاکی چو آبـرو            حق افـتخـار می‌کـند از این غـرورتان
آئـیـنـه‌دار و سـلـسـله‌جـنـبـان غـیـرتـی            مشعـر نـشانـی‌ست ز رمز شـعـورتان
موسی کلیم حضرت موسی‌بن جعفر است            الکـن بـود زبـان ز اوصـاف طـورتان
از لـطف بیـکـران شـما شیـعـه زاده‌ام
تا پـای جـان بـه پـای شـمـا ایـسـتاده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه کلمه دام دارای بار معنایی منفی است و شایسته اهل بیت نمی باشد بیت زیر تغییر داده شد

هر سو که رو کنم به سوی خود کشانیم            صـیـدم اســیــر دام تــو و دانــۀ تــوأم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ بنیانگذار عفت و پاکی در خاندان اهل بیت حضرت زهراست و پیش از او نیز حضرت مریم عفیف و پاک بوده است

بنـیـان گـذار عـفّـت و پـاکی شما شدید            حق افـتخـار می‌کـند از این غـرورتان

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـانــوی آفــتـابـی قــم بـر شـمـا ســلام            بر محـضـر مـقـدسـه‌ات از خـدا سـلام
تو واجب السلامی وهرکس مُحب توست            واجـب بود کـند به حـضور شـما سلام


ای مظهر شرافت و ایمان تو را درود            ای اسـوۀ عـفـاف و کـمال و حـیا سلام
نازم به قـدر و منـزلتت کز ازل تو را            آیـد نـه از مــلائـکـه کـز اولـیـا ســلام
چون چشم مهر و ماه فـتد بر حـریم‌تان            خورشید و مه کنند به تو از سما سلام
اجر زیارت تو بهشت است پس رواست            زائـر درود آرد و گـویـد تـو را ســلام
وقـتـی در بـهـشـت ز قـم بـاز می‌شـود            بایـد به مـحـضر تو کـند مـاسـوا سـلام
گویی جـواب زائر خود را دراین مقام            هر زائری که کرد به تو بی ریـا سلام
ای کاش روز حشر «وفایی»حضورتان            گـوید که ای شـفـیعـۀ روز جـزا سـلام

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد            که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می‌کند روشن ولی با نور این گنبد            یقین دارم به نور افشانی‌اش خورشید شَک دارد


جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل            که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فَلَک دارد

کسی که مبدأ میل جهان را می‌دهد تغییر            برای طعم این تغـییر دریایی نمک دارد

اگر که این همه گلدسته دارد معنی‌اش این است            به زُوّار گرفتارش فقط قصد کمک دارد

حریمش عُشِّ آل الله گشت و هرکه او را خواند            یقینا روی لب یا لَـیْـتَـنا کُـنّا مَعَـک دارد

کریمه، عالمه، یا ساجده یعنی که این خانم            فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد

یکی با دیدن گنبد، یکی با بوسه بر مرقد            برای زائرانش نسخه‌های تک به تک دارد

نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست            بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد

منم در زیر پای زائرانش خسته و بی‌تاب            اگر دیدی که سنگی در حرم قدری تَرَک دارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدرضا موید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر درگـهـی سـلام که ذلت ندیـده است            آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است

بر حـضرتی سلام که از حُسنِ تربیت            در روزگار از عظمت یک پدیده است


بر نخـلـه‌ای سـلام که در لاله‌زار عـلم            از شاخه شاخه‌اش گل عرفان دمیده است

بر هـاجـری سلام که در کعـبۀ عـفاف            اوصاف او ز قـبلۀ هـفـتم رسیـده است

بر مریـمی سلام که مـوسای اهل بیت            او را به نور عشق و دعا پروریده است

بر دختری سلام که چون جده‌اش بتول            او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است

معصومه‌ای که پاس حریمش دهد فلک            معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است

بـر مـاه آسـمـان امـامـت سـتـاره است            بر نـور دیـدگان عـلی نـور دیـده است

در اهـل بـیت فـاطـمـۀ دیـگـر است او            او را خـدا ز خیل زنان برگزیده است

خـورشـید تـابـنـاک خـراسان عشق را            این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است

بر خواهـری سلام که گردون مثال او            جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است

زینب قـدش ز داغ بـرادر شکـسته شد            او هم قـدش ز هجر برادر خمیده است

بر هـجـرتش سلام که هجـر بـرادرش            او را ز شهر وحی به ایران کشیده است

آمــد بــرای دیــدن روی رضــا ولــی            او را ندید و بر لب او جان رسیده است

ای در حجاب نور خود از دیده‌ها نهان!            کو دیده‌ای که روی تو بی‌پرده دیده است؟

دامان سبز هر ملکی باغ  گل شده است            از چشم زائرت چو گل اشک چیده است

امشب به شـوق بوسه به درگاه عزتت            مرغ دلم به سوی حـریمت پریده است

خوانم تو را به زمـزمۀ « إشفعـی لنا »            لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است

بر درگهـت نهـاده «مـؤید» سـر نـیاز            جایی ز درگه تو که بهـتر ندیـده است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

باز است از حریم تو چندین در بهشت            هم دخـتر بـهـشتی و هم خواهر بهشت

قم در هجـوم حـادثه‌ها ایمن از بلاست            پُر کرده دور شهر تو را مرمر بهشت


در انـحـنای چـشم همه جـلـوه می‌کـنـد            در ایـن حـریـم زاویـۀ دیـگـر بـهـشـت

از لطف حوض توست اگر منعکس شده‌ست            در چشم خلق صورت واضح تر بهشت

در ساحـل مرام تو پهـلـو گـرفـته است            افـتـاد اگر کـنـار حـرم لـنـگـر بـهـشت

روزی اگر به دیـدن تـو قـد عـلـم کـنـد            اصلا بعـید نیست بـسـوزد پـر بـهـشت

از آن زمـان که قـم حـرم اهل بیت شد            تشبیه شد به صحن تو سر تا سر بهشت

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خیر کـثـیر و معـنی آیات کـوثـر است            قائم مقام حضرت زهرای اطهر است

او فاطمه است، فاطـمۀ دیگر قم است            عرش خدا به زیر قدم‌های او گم است


او دختر است، دختر یک نور بی‌حد است            او خواهر است، خواهر سلطان مشهد است

او شافعه است، شافعۀ روز محشر است            هستی ز اوست، هستی موسی ابن جعفر است

موسـای این قـبـیلـه به او فخـر می‌کند            عالـم به هر وسیله به او فخـر می‌کـند

از کـودکـی عـصـای ولـی خــدا شـده            از هر بدی، به دست خدایش رها شده

از قلعه‌های علم و ادب، درب، کنده است            روح الامین به عرش علومش پرنده است

حُجب و حیا ز هر عملش آبرو گرفت            مولا رضا ز آب وضویش، وضو گرفت

در بحر حق بسان سفینه است مرقدش            و شعبه‌ای ز خاک مدینه است مرقدش

خـیـل ملائکـه هـمه حـیـران درگهـش            امـثـال بـهـجــتـنـد غـلامـان درگـهـش

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

اینجا فروغ عشق و صفا موج می‌زند            نور خدا به صحن و سرا، موج می‌زند

اینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدی‌ست            از هر کـرانه نـور خـدا مـوج می‌زنـد


اینجا مـطاف اهل زمین است و آسمان            وز شـهـپر فـرشـته فـضا مـوج می‌زند

لـبـیک از زبـان اجـابـت تـوان شـنـیـد            در این فـضا که نور دعا موج می‌زند

اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ            از شش جهت فـروغ ولا موج می‌زند

از جـلـوهٔ جـلال تو، ای مظهـر کمال!            نـور صـفـا در آیـنـه‌هـا مـوج مـی‌زنـد

در کوی تو که ساحل امن است و عافیت            دریـای بی‌کـران صـفـا مـوج مـی‌زنـد

ای کـعــبـهٔ امـیـد کـه در بــارگــاه تـو            نـور امـیـد در هـمـه جـا مـوج می‌زنـد

دسـتی به دسـتـگـیـری دل‌ها دراز کـن
وین عـقـده‌ها ز کار دل خـسته باز کن

ای آســتــان تـو حـــرم کــبــریـا شــده            وی خـاک آسـتــانـهٔ تـو مــاســوا شـده

ای فـرش آسـتـانـهٔ تو، شـهتپـر مـلـک            وی خاک راه تو به نـظـر کـیـمیا شـده

ای کـعـبـهٔ امـیـد خـلایـق که درگـهـت            رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده

ای زائـر حـریـم تـو در بـارگـاه قـدس            مشمول فیض و رحمت بی‌مـنـتها شده

رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست            یا قـامـت سـپـهـر به تـعـظـیـم تـا شده؟

معـصـومهٔ شـفـیعـه تویی، اِشـفـعی لـنا            ای شهـره در شـفـاعـت اهـل ولا شـده

گـویم مـدیح تو که ز لطف تو تا کنون            بـر روی من هـزار در بـسـتـه وا شـده

گـل‌های طـبـع من ز نـسـیـم عـنـایـتت            خـرم شده، شـکـفـته شـده، دلـربـا شده

تـا بــارگـاه تــو حــرم اهــل‌بـیـت بــاد
مـا را اگر غـمی‌ست غـم اهـل‌بیت بـاد

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این زن که خاک قم به وجودش معطر است            تکـرار آفـرینـش زهـرای اطـهـر است

تـکـرار آفــریـنـش افــلاک بـر زمـیـن            تکـرار آفـریـنـش عـرش مصـوّر است


این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب            بر خاک می‌نشیند و از خاک برتر است

دسـت سخـاوتـش پُـر از آمـال دوسـتان            چشم محـبتش به غـریبان مضطر است

هـمـشـیـرۀ شـقـایـق و هـمـراز رازقـی            با آفـتاب مـشرقـی عـشق خـواهر است

این زن که از نیـایش او مست عـالم‌اند            معـصومـه است مـریم آل پیـمـبر است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده‌ست مَحرمی            تـو دافـعَ الـبـلایـی و تو رافـعَ الـغَـمـی

در شهرِ شوره‌زار و نمکزار زخمی‌ام            تنهـا برای این دلِ زخـمی تو مَرهـمی


در هر قَـدم زدن به تو نـاگـاه می‌رسـم            بر هرچه مَـقـصدست هـمیشه مُـقَـدمی

ای از بهشت آمده، ای بهـترینِ بهـشت            امـیـدِ مَــردمـانِ مـن و ایـن جـهـنـمـی

در این هـوای خـسـته نـسـیـمِ مـلایـمی            بَـر این کـویـرِ تَف‌زده بـارانِ نَـم‌نـمـی

شَب‌های صحنِ تو همه را مَست می‌کند            بَه بَه چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی

صَــحــنِ اتــابـکـی دَمِ ایـــوانِ آیـــنــه            هـی دسـته دسـته رونَـقِ مـاهِ مُـحَـرمی

حاشا اگر خُلاصه کـنم در حـرم تو را            وقـتی تو مـاورای هـرآنچه که دیـدمی

ما گرمِ وصفِ گُـنـبد و گلدسته‌های تو            غافل از این که تو شرفِ عرشِ اعظمی

شاعر خیال کرده که همسایۀ شـماست            بانـو تـو سـایـه‌سـارِ تـمـامـیِ عــالـمـی

ای تو ز کوهِ خـضرِ نـبی تکـیه‌گـاه تر            ای آنکـه مثـلِ پـایـۀ افـلاک محـکـمـی

ای یک نگاه کوچکِ تو مُرده زنده کن            ای آنکه دَم به دَم، دَمِ عیسی‌بن مریمی

دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت            بانو تو در هر آنچه که دیـدم مُجـسمی

گـاهی مـیان جـذبـۀ رنـگـین کـمـانی و            گاهی به روی نرمیِ گـلـبرگْ شـبنمی

باران و ابر و نور و مَه و آسمان تویی            مانـنـد کـهـکـشـانِ خـدایـی، مُـنَـظـمـی

هرکس به قَدرِ ظرفِ خودَش از تو نوش کرد            دریای بیکران تو در این شعرها کمی

عـمری اگرچه شاعرِ این شهر بوده‌ایم            بانو بـبخـش شأنِ تو را کـم سـروده‌ایم

از تو رها، به وصفِ خیابان رسیده‌ایم            در وصفِ تو به مزۀ سوهان رسیده‌ایم

حاشا اگر خلاصه کـنم در حـرم تو را            بانو کـمک نَما نـشـوم یک حـرمـسُـرا

بـانـو بـرای شـاعـری‌ام تـو بـهـانـه‌ای            آئیـنی است پـیـشِ تو هر عـاشـقـانه‌ای

تنها نه من! زمین و زمان سینه چاکِ توست            هرجای این جهان بشوَم خاک، خاکِ توست

تنهـا برای مـردمِ قُـم نـیسـت یـاری‌ات            بانـو کـمک نَـما نکـنم انـحـصاری‌ات!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی            سلام ای خواهرِ خورشید، ای خورشیدپیشانی

سلام ای دخترِ نوری که در تاریکی‌اش بردند            که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی


سلام ای چشمه؛ ای سرچشمه‌‌ات دریای پاکی‌ها            درود ای امتدادِ وحی، روحِ کـوثر ثانی

تو را می‌خوانم ای شعرِ پُر از تشبیهِ زهرایی            کنار مرقدت سرگرم هستم با غزل‌خوانی

کنارت حوزۀ علمیّه می‌سازند، زیرا که            غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی

گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است            سلام ای هموطن با سائلِ بی‌چیزِ ایرانی

کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتی‌ست            من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی

گدایی زیر سقفِ آینه‌کاری‌ت را عشق است            کَمَت هم می‌شود تکثیر، اینجا از فراوانی

اگر می‌خواهی از نابودیِ من پرده برداری            رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی

مریض از خشکسالی‌های چشمم هستم ای باران            دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشک‌درمانی«

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسمط

تو مجموعۀ لطف‌ و جـود و عـطایی            تو یک چـشمه از جوشـش هَـل اَتایی
تو دریـاچـه نـه؛ بَـحـر بـی‌انـتـهـایـی            چه‌گویم‌ که ‌هستی؟ چه‌گویم‌ چه‌هایی؟


تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو زهـرا خـصالی تو زهـرا جـمـالی            تـو زهــرا مَـآبـی تـو زهـرا جـلالـی
تو زهـرا سِـرشـتی تو زهـرا مـثـالی            تو در دورۀ خـویـش خـیـرالـنّـسـایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تویی راحـت جـان موسی بن جعـفـر            تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یـاس بُـسـتان موسی بن جعـفـر            تو بـنت الامـامـی تو بـنـت الـهُـدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تـو عــذراتـریـن مــریـم اهـل بـیـتـی            تـو در هـر دمـی هـمـدم اهـل بـیـتـی
در اسـرار حـق، مَـحـرم اهـل بـیـتی            تـو تــنـدیـس آن چــارده مُـقــتــدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

هُــمـای بـهـشـتـی و عـرش آشـیـانـی            کـه در عُـشّ دیـن صـاحب آسـتـانـی
تو بـاب الـرّضـایی تو بـابُ الجَـنـانی            بـهــشـت خــداونـد در خــاک مــایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تــو مانـنـد کـلــثـوم، زیـنـب تـریـنـی            خـدیـجـه وقـار اَسـتـی و بـی‌قـریـنـی
وفــــادار مــــانــنــد اُمّ الــبــنــیــنــی            تو منـظـومۀ جـمـع مـعـصومـه‌هـایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

چه گـویـم؟ که بـابـا ثـنـای تـو گـفـتـه            « فــداهـا ابـوهـا» بـرای تـو گـفــتـه
بـه مـدحـت ولـیّ خُــدای تـو گـفــتــه            که در حـشـر تـو شـافـع شیـعـه‌هـایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

در اطـراف صحـنـت غُـبـاریـم بـانـو            بـه درگــاه‌تـان خــاکـســاریـم بــانــو
به لـطـفـت در این شـهـر داریم بانـو            عجـب کـاظـمینی؛ عـجـب کـربـلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو نَـفــس نـفــیـس اَنـیـس الـنّـفـوسـی            تو همشیرۀ شخـصِ شَمس الـشّموسی
درِ خــانــه‌ات از پــی خـاکــبــوســی            رسـیـدنـد صـدهـا چـو شـیـخ بـهـایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

از این در چو بُردیم فـیض دو چندان            طـمـع‌کـار گـشـتـیـم مـا مـسـتـمـنـدان
بــه اقــرار مــا فــرقــۀ دردمـــنــدان            تـو بـا درد هـر بـیــنــوا، آشــنــایــی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

اگرچـه در این خـاک کـم غـم نـدیـدم            در ایـن شـوره‌زار آب زمـزم نـدیـدم
به مـن درد دادنـد و مـرهــم نــدیــدم            ولـی از قُـمـم نـیـسـت مِــیـل جُـدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

به این خـسـته حال مجـاور نظـر کن            تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هـم به عـنوان زائـر نظـر کن            تو رُخـصت دهی می‌شـوم نـیـنـوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است            بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است

طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است            کریمی در حریم قدسی‌ات سائل فراوان است


قدم‌هایت به خاک مرده طعم زندگی بخشید            نگاهت خاستگاه بی‌بدیل ابر و باران است

زیارتنامۀ تو بر لب معصوم شد جاری            همین یعنی زیارتنامه‌ات هم شأن قرآن است

به عشق فاطمه قم را زیارت کردم و دیدم            غلط بوده که قبر حضرت صدیقه پنهان است

مرا با نقشه کاری نیست، از قم می‌شوم زائر            اگر قصدم رسیدن بر در شاه خراسان است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا حـریـمِ قُـربِ تو با پـایِ لـنـگـان آمدم            در بهشتِ خـانه‌ات از کُـنجِ زنـدان آمدم

گنبد و گلدسته‌هایت در دلم چون کعبه شد            بسـته‌ام احرام باز، با چـشمِ گـریان آمدم


حضرت بانو! اسیرم مانده در راهم ببین            دستگـیری کن که با حـالِ پـریشان آمدم

«اشفعی لی فاطمه» می‌گویم و در می‌زنم            باز کن در را که چون حُرِّ پشیمان آمدم

آبـرویـم را بـخــر ای آبـرویِ نُـه فـلـک            سر به زیرم چونکه با دریایِ عصیان آمدم

قـم دیارِ عاشقـانِ حضرت صدّیـقه است            مادری هستم به عـشقِ قـبـرِ پنهـان آمدم

معـرفـت اصـلاً نـدارم لـیک با آوارگـی            محـضرِ هـمشیـرۀ سلـطـانِ خـوبان آمدم

بی‌کسم خسته دلم، هـستم دخیلِ این گذر            حال و روزم را ببین مثلِ غـریبان آمدم

مثلِ خاری در بیابانم به دور از احترام            من بـدین در در پی الـطافِ بـاران آمدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در وزن مصرع دوم تغییر داده شد

گنبد و گلدسته‌هایت در دلم چون کعبه شد            باز احرامی بسته و با چشمِ گریان آمدم

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد شرافت نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

به دریـا رسـیـدم پس از جـستـجـوها            بــه دریـــای پــهــنـــاور آرزوهــــا

به دریای محضی که این خاک سوزان            گــرفــتــه از امـــواج او  آبـــروهــا


سـلام ای کـه لـطـف کـریـمـانـهٔ تـو            کشانده دلم را به این سمت و سـوها

سـلام ای که گـشـته شب بـارگـاهت            بـه لــطـف نـگـاهـت شـب آرزوهــا

شراب طهور است و تسنیم نور است            که در این حـرم می‌چکـد از سبـوها

چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری            به جانم بتـابـان از این رنگ و بوها

هـیاهـوی اشـک است و آه و تـبـسـم            مرا غوطه‌ور کن در این های و هوها

بـه مـدح تـو گـفــتـنـد و گـفـتـیـم امـا            تو هـسـتی فـراتر از این گـفـتگـوها

که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود:            فـــداهــا ابــوهــا فـــداهــا ابـــوهـــا

به شـوق مـدیـنـه به ایـنـجـا رسـیـدم            به زهـرا رسـیدم پـس از جـستجوها

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مثنوی

قـلـم دسـتِ دل داد لـطـف رضـا            کـه بـنـویـسـد از ٱســوۀ هـل أتـا

همان که حریمش حریم خداست            هـمان که مدیحـش ثنای ولاست


همان آشنایی که جان‌پرور است            که او پـارۀ جان پیـغـمـبـر است

همان که مقامات و شأنش جلی است            هم از نسل زهرا و نسل علی است

هـمـان مـاه بـانـو که تـا خـاتـمـه            گـرفـته است هـمـنـامیِ فـاطـمـه

همان بانویی که جـلـیله است او            ز فرط کرامت، کـریمه است او

همان دخت موسی بن جعفر که اوست            معرِّف به دشمن، معرِّف به دوست

هـمـان بـانـوی آسـمــانِ عـفـاف             که باشد به گِردش ملَک در طواف

به عـصمت ز نزد پـدر منتصب            که معـصومه بگرفت از او لقب

ز پـیـغــمـبــرِ خـاتـم الانــبــیــاء            و تـا مـهــدیِ خــاتـم الاوصـیـاء

به شأن و مقامش سخن رانده‌اند            همه خاکِ قم را حـرم خوانده‌اند

دل فــاطـمـه شــاد فــرمــوده‌انـد            بـدیـنـگـونـه إنـشـاد فـرمـوده‌انـد

هر آنکس که او را زیارت کـند            بـه جـنّـت بـنـای عـمـارت کـنـد

مـجـو قـبـر زهـرای مظلومه را            زیـارت نـمـا قـبـر معـصومه را

اگر چه که بر فاطمه دختر است            ولی بارگاهش چنان مـادر است

حریمی که خود ذاکر فاطمه‌است            یقـین زائرش، زائر فـاطمه‌است

اگر عـلـم خـواهـی بـیـا گِـرد او            هـمـه عـالـمــانـنــد شــاگــرد او

مراجـع به شاگـردی‌اش مـفـتخر            أعـاظـم به درگــاه او مـفــتــقــر

مگر کیست این بانوی بی نظیر            روایــتـگــر روز خــمِّ غـــدیــر

به عـلـم و فـقـاهـت نـظـیـر امام            در ایــام غـیـبـت سـفــیــر امــام

احادیث او بسکه روشنگر است            کلامش چنان خـطبۀ کوثر است

چو زهـرای مـرضیّه گـفـتار او            ولایـتــمــداری سـت رفـتــار او

دفـاع آنـچـنـان از امـامـت کــنـد            که در احـتـجـاجـش قـیـامت کند

قـیـامش چـنان سدِّ راه عـدوست            اگر هست همتا به زینب هم اوست

به هـجـرت کند در زمانی قـیـام            که دارد به کـف دست خـطِّ امام

نـه پـروا ز اقــدام دشــمـن کـنـد            نه خوفی از این ترک میهن کند

نـمـود انــقـلابـش طــنـیـنـی بـپـا            کـه إحـیـا شـده یـاد و نـام رضـا

قـیـامی که اسـلام را زنـده کـرد            و دین خـدا را چـه پـایـنـده کـرد

قـیـامی که گُـل کـرد اسـلامِ ناب            شـد اقــدام او الـگــوی انـقــلاب

هـمـین انـقـلابی که مـا کـرده‌ایم            بـه یُـمـن قـیـامـش بـپـا کـرده‌ایـم

قـیـامـی که بـاشـد ولایت اسـاس            و امروز دشمن از آن در هراس

قـیامی که ما را بـخـوانـد هـنوز            و عـاشـق بـپـایـش بـمـاند هـنوز

قـیـامی که از کـربلا شد شروع            که از جوی خون خدا شد شروع

و امــروز تـا ســوریـه تـا یـمـن            بــریــزنـد خــون مــرا أهـرمـن

قیامی که با خطِّ خون، سرگرفت            ز معـصومه هجده برادر گرفت

ولی خـیـمـۀ او که غـارت نـشـد            کـسـی مـیـزبــان اســارت نـشـد

نشد پیش چشمش، امامش شهـید            نـگـفـتـنـد رأس رضـا را بــریـد

نگفـتند خنحر به حـنجر نشـست            نگـفـتـنـد بر سـینه کافـر نشـست

نــدیــدنــد زیــر سُـــمّ اســبــهــا            تـنِ پـاک مــولای خـود را رهـا

نبردند یک گـوشـواری ز گوش            نیامد ز گـودال، خـونی بـجـوش

نـدیـدنـد بر نـیـزه رأسـی عـیـان            نکـرده چـهـل منـزل آه و فـغـان

نـگـردیـد ایـن شـاهـزاده، اسـیـر            نگـشته به شهر قـم اصلاً حـقـیر

نـرفـتـه بدست کـسی مـعـجـرش            نـیـفــتــاده در آتــشـی چــادرش

تـو ای بـانـوی بـانـوان بـهـشـت            ندیدی چو زینب چنین سرنوشت

نـه گــودال دیـدی، نـه شــام بـلا            نـه دروازۀ کــوفـه، نـه کــربـلا

بـمـیــرم ز تـاب و تـب فـاطـمـه            امـــان از دل زیـنـب فــاطــمــه

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

لطفِ بی‌حـدّ تو در بند کـشد انسان را            پَـر و بـالی بدهـد هر نَفَـست ایـمان را
بانـویی! محـتـرمه، عالـمه و با هـیـبت            سر به تعـظیم کـشاندی همۀ نِسوان را


دخترِ حضرتِ موسی، هنرت موسایی            سـر و سامان بـدهی آدمِ بی‌سـامـان را
ابرِ رحمت شده‌ای بر همگان می‌باری            بارش‌ات کرده پریـشان، اثرِ باران را
شهـرِ قُـــم را حـرم الله نـمـودی بـانـو            تا تـجّـسّم بکـنی یکِ حـرمِ پـنـهـان را

«عصمت اللهِ جهانی به نظر دریایی»
«شک‌ ندارم گهرِ ناب، خودِ زهرایی«

خواهرِ حضرت سلطان، نظرت بخشیدن            ای کریـمه کرمی کن کـرمت بخشیدن
مثـلِ یک سائـل افـتاده ز پـا، دلگـیـرم            گفته‌اند هست فـقط در گذرت بخشیدن
«خیر» معنا بشود در حرمت بی‌بی جان            کـامِ ما را بـکـند مثلِ شکـر بخـشـیدن
بخششی کن که شوم جَلدِ شما بی‌وقـفه            می‌رهـاند دلِ من را ز خطر بخـشیدن
در پـنـاهِ تـو به هـر جا برسـم می‌دانی            سـایـه انـداز بود سـایـۀ سر بـخـشـیدن

«ای سلامِ همۀ شهر به تو معصومه»
«ناز دارد همۀ دهر به تو معصومه»

ای کـریـمـه کـرمت پـهـنـۀ دریـا باشد            شأنِ والای تو چون مـریمِ عـذرا باشد
تو امـان نـامه دهی با نگهـت بر سائل            مَثَـلِ کـار تو چون شاخـۀ طـوبـا باشد
حرمی ساخته‌ای در دلِ ما بی‌بی جان            حـرمت ملـجـأ هر عـاشـقِ تـنهـا باشد
مـادرانـه به هـمـه لطـفِ مـداوم داری            خـوی تـو آیـنـۀ حـضرت زهـرا بـاشد
زینبِ دوّمی و خـواهـر سلطان هستی            وجَـنـاتـت مَـثَــلِ زیـنـبِ کـبــرا بـاشـد

نـامِ زیـبای تو را مـستـمـراً می‌خـوانم

شـهـر قُــم را حــرمِ آل عـبـا مـی‌دانـم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : میلاد یعقوبی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

الـســلام عـلـیـک یــا بـانــو            بـپـذیـر این سـلام مـا بـانــو

دیـدن گـنـبـد پُـر از مـهـرت            می‌دهـد بـر دلـم صـفـا بانـو


هر زمان که بهشت میلم بود            بـروم جـز حـرم کجـا بانو؟

آب خضر و حیات جاویدان            در کـویـر قـمـی شـمـا بانـو

نه فـقـط جان من به قربانت            هـمـۀ بـچـه هـای مـا بــانــو

پـای تو آنقـدر بریـزم اشک            تا ز دسـتم شـوی رضا بانو

به جـواد الائـمّــه و پــدرت            قـسـمـت می‌دهـم تو را بانو

کار من را درست کـن جان            خودت و حضرت رضا بانو

در حریمت چـقدر می‌چسبد            روضـۀ شـاه کــربــلا بـانـو

عـمّه جان شما چه می‌بـیـنـد            شـور محـشر شده به پا بانو

آه از این روضه خوان چه میخواند            رفـته سـرها به نیـزه‌ها بانو

به حـریـمت رسیده‌ام مـددی            از هـمه دل بـریـده‌ام مـددی

: امتیاز